دهلیز

دهلیز

باید اعتراف کنم که دیشب وقتِ دیدنِ «دهلیز»، اولین فیلم بهروز شعیبی درست تویِ صحنه ای که رضا عطاران و پسرش تویِ حیاطِ زندان فوتبال بازی می کنند گریه ام گرفت؛ برخلافِ همیشه که فیلم ها را با فاصله می بینم و هربار که این قدر احساساتی می شوم به خودم گوشزد می کنم داری فیلم می بینی و قرار نیست این قدر درگیرِ دیدنِ فیلم بشوی، دیشب وقتِ دیدنِ فیلم نشد خودم را کنترل کنم و تویِ تاریکی سینما اشکم سرازیر شد.

دهلیز البته بخصوص در نیمه ی اول ریتمِ بسیار کندی دارد، اتفاقاتی پشتِ سرِ هم می افتد که فیلم دلیل اش را برایِ مان نمی گوید و همین ممکن است برایِ تماشاگرِ کم حوصله ی این سال هایِ سینمایِ ایران که عادت کرده فیلم همه چیز را واضح و مستقیم برایش بگوید اذیت کننده باشد -و اصلا شاید یکی از دلایلِ فروش پایین تر دهلیز نسبت به بقیه ی فیلم هایِ رویِ پرده هم همین باشد- اما اگر کمی صبر داشته باشید فیلم در نیمه ی دوم خیلی آرام و بدونِ تاکیدِ زیاد دلیلِ تمامِ اتفاقاتِ نیمه ی اول را یک به یک توضیح می دهد.

دهلیز بخشِ زیادی از گرما و جذابیتش را از حضورِ بازیگر خردسالش -محمدرضا شیرخانلو- می گیرد و ضمنا یکی از معدود فیلم هایی است در سینمایِ ایران که به ارتباطِ بین یک پدر و پسر پرداخته است و نتیجه اش فیلمی شده که به قولِ محسن آزرم عزیز به دیدنش می ارزد، بسیار می ارزد.

1 نظر برای “دهلیز

بیان دیدگاه