رفته اید فرهنگسرایِ نیاوران نمایشی را ببینید که اسمِ بهاره رهنما را به عنوان نویسنده و کارگردان و اسم نسیم ادبی را به عنوان کارگردان بر خودش دارد و این روزها همه تعریف اش کرده و توصیه کرده اند که از دستِ تان نرود و حتما ببینید. ترافیک عصرگاهیِ تهرانِ بارانی و بد مسیر بودنِ فرهنگسرایِ نیاوران -برایِ ما فقیر فقرا البته- را به جان خریده اید و خوتان را رسانده اید و بلیت خریده اید. بلیت هایِ سالنِ گوشه یِ فرهنگسرایِ نیاوران شماره صندلی ندارند و چون اینجا ایران است و به قولِ یکی از رفقا وقتی درهایِ سالن باز شد باید زرنگ باشید و تویِ شلوغی و بین دست و پایِ جمعیت جایِ خوبی برایِ خودتان دست و پا کنید، و سرِ جای تان بنشینید.
شما راحت و آسوده رویِ صندلی تان نشسته اید، جز صندلی هایِ سه ردیفِ اولِ سالن همه ی ردیف ها پر شده اند و تعدادی از تماشاگرها ایستاده وسط سالن باقی مانده اند، خانمی از اعضایِ گروه جلویِ سه ردیف اول که تقریبا سی صندلی را شامل می شوند ایستاده که: «لطفا تویِ این سه ردیف ننشینید… این سه ردیف رزرو شده برایِ خود اعضا و مهمان هایِ اعضایِ گروه است.»
جانم به قربانِ تان؛ اگر قرار بود اعضایِ گروه هرشب این تعداد مهمان دعوت کنند یک باره اجرایِ خصوصی برایِ دوست و آشنا راه می انداختید، چه نیازی به اجرایِ عمومی و کشاندنِ این همه تماشاگر بود؟
شما صندلی تان را سفت چسبیده اید و تویِ دل تان از این که جایی برایِ نشستن نصیب تان شده غنج می رود، یکی از تماشاگران بلاتکلیفِ وسطِ سالن خطاب به آقایی احتمالا از کارکنان فرهنگسرا ست داد می زند که: «شما که جا نداشتید چرا بلیت فروختید؟» و آن آقا هم در جواب می گوید: «این سوال رو از اعضایِ گروه بپرسید، به ما هم جوابگو نیستند.» آخرِ سر این خانمِ کنارِ دستی تان با صدایی بلند می گوید: «ای بابا چرا هیچ کس اعتراضی نمی کند؟» و صدایِ بلند این خانم همانا و شکستنِ مقاومتِ اعضایِ گروه همان… اجازه داده می شود تماشاگرانِ عادیِ بلاتکلیفِ وسطِ سالن رویِ صندلی هایِ سه ردیفِ رزرو شده برایِ مهمان هایِ خاص بنشینند و شکرِ خدا کار به جاهایِ باریک تر نمی کشد و نمایش با ترانه ی هفته ی خاکستری فرهاد شروع می شود.
آخرِ سر حال و انرژیِ خوبی که نمایش و بازیِ بهاره رهنما -که انصافا اینجا با آن بهاره رهنما یِ لوسِ اعصاب خردکُن کلیشه ای سینما و تلویزیون از زمین تا آسمان فاصله دارد- نصیب تان می کند باعث می شود تلخیِ برخورد با تماشاگران در ابتدایِ نمایش را فراموش کنید…
پی نوشت: قرار بود که آخرین اجرای نمایش سوم آذر باشد ولی آن طور که من از اعضایِ گروه پرسیدم ظاهرا اجرایِ نمایش تمدید شده و ادامه دارد؛ اگر دوست داشتید بروید و نمایش را تویِ سالن گوشه ی فرهنگسرایِ نیاوران ببینید و به این فکر کنید که اگر جایِ نغمه ی نمایش بودید زندگی و خاطراتِ خوب گذشته تان را فراموش می کردید؟ و اگر به جایِ فرهاد بودید و این زندگی آن چیزی نبود که می خواستید زنی را که یک وقتی عشقِ زندگی تان بوده به حالِ خودش رها می کردید یا زندگی را با همان تلخی ها و عادت هایِ روزمره اش ادامه می دادید؟ اگر خواستید جایِ خوبی تویِ سالن نصیب تان بشود هم کمی ایرونی بازی دربیاورید و وقتی رویِ صندلی تان نشستید محکم به صندلی تان بچسبید و لذتش را ببرید.