گزارش به وبلاگستان

اول این‏که بیشتر از همیشه شور و شوق خیابان‏گردی و علافی و کمتر از همیشه وقت و امکانش را دارم.

دوم این‏که قرار شده من تا آخرِ این ماه دفاع کنم -جماعتی منتظرند من دفاع کنم و نفس راحتی بکشند- ولی مدل جوابی که باید نمی‏دهد و این است که من همین‏جور پا در هوا مانده‏ام که چه باید بکنم. دیروز رفتم سراغِ استاد راهنما بلکه راه حلی داشته باشد، مهمان داشت و گفت جلویِ در اتاقش منتظر بمانم، به جایِ این که بیکار بمانم یک صندلی گیر آوردم و همان‏جا نشستم و فصلِ اولِ شبِ هول هرمز شهدادی را خواندم، بعدِ یک ساعت و نیم گفت راه‏حلی به ذهنم نمی‎‏رسد و من را فرستاد سراغِ استاد مشاور…

استاد مشاور گفت یک متغیر جدید وارد مدل می‏کنیم، وارد کردیم و مدل جواب داد، ولی به لحاظِ تئوری هیچ توجیهی برایِ بودنِ این متغیر نداریم و همین تویِ جلسه دفاع می‏تواند مشکل‏ساز بشود، یکی دو تا راه دیگر پیش‏نهاد کرد که انجام دادم و باز جواب نداد، به گمانم مجبور بشوم یکی دو تا متغیر تاثیرگذارِ مدل را حذف بکنم و نگرانم که این‏طور نتیجه نهایی که می‏گیرم آن‏جور که باید نباشد. فعلا هم‏چنان با مدل سر و کله می‏زنیم و مدام دارم فکر می‏کنم کی کار تمام بشود؟ کی کارهایِ اداریِ دانشگاه و دفاع را انجام بدهم؟ کی پاورپوینتِ جلسه دفاع را آماده کنم و کی خودم آماده بشوم که به آخرِ بهمن برسم و کارها با عجله نباشد؟ فعلا که همین الان هم تویِ وقتِ اضافه هستم.

سوم این‏که این اواخر هیچ‏وقت به اندازه‏ی الان سرخوش و بی‏خیال نبوده‏ام، از بامدادِ خُمار می‏ترسم… گُه، گُه… چرا همیشه باید بترسیم؟

فصلِ دوم شبِ هول هرمزِ شهدادی این‏طور شروع می‏شد: «وحشت همیشه با ماست. مثلِ خدا که همیشه با ماست. باورمان نمی‏شود که می‏شود نترسید.»

باورم نمی‏شود.

12 نظر برای “گزارش به وبلاگستان

  1. بنده از روی منبر سخنرانی می کنم :

    آقا جان ، این یک بار رو از الان نگران بامداد خمار نباش !

  2. – کلا روزهای قبل از کنکور، روزهای قبل از آخرین امتحان، حالا هم روزهای آخر پایان نامه…. دقیقا همون موقعی که باید بشینی و درس بخونی، در کمال استرس هایی که داری، بدجوری دلت آسوده ست. یه جور خوشی ِ عجیب و غریب که فقط ماها درکش می کنیم. این خوشی ِ عجیب که سرشار از هیجانه، دقیقا بعد از امتحان یا بعد از دفاع، تمام می شه.
    – من هم باورم نمیشه.

  3. وای آقا مسعود امان از این مدل‌هائی که جواب نمیدن، امان از وقتی که آدم عجله داره و این مدل‌ها بازی در میارن. من از این نظر یه گام از شما جلوترم بازیهاش رو در آورد و من و استاد راهنما هم دورش زدیم ولی هنوز پایان نامه من کار داره عملا از یه مدل پیش ساخته دراومدم و وارد مدلی شدم که باید خودم بسازمش.
    ان شاء الله که تا پایان بهمن دفاع کنید.

  4. مطمئنا یه راهی پیدا میشه. به خلاقیت ذهن خودتون و استاد راهنماتون خیلی وابسته است.

  5. مال من دقیقا شب قبل دفاع نهایی شد! دقیقا شب قبل دفاع!
    و خوب البته تو روز دفاع وقتی کار رو ارایه دادم داور نه گذاشت و نه برداشت صاف گفت: مدلت که غلطه!!!
    حالا اون وسط بحث فلسفی در گرفته بود که اساسا سطح اطمینان برا چی اختراع شده و اگه یه مدل تو سطح اطمینان رایج جواب بده درسته یا نه! باید بیشتر از این حرفا جواب بده!!!
    در نهایت به خیر گذشت 🙂

  6. ای مور مورم شد از این همه مدلینگ و این حرفا…شما باید خوب ارایه بدین بعدش واسه ما که دعاتون کردیم چیزای قشنگ بنویسین این یه دستوره و غیرقابل تخطی!!!!!!!!!خوب ارایه بدین.

بیان دیدگاه