ثبت خاطراتِ روزانه در یک دهکده ساحلی دسامبر 3, 2009دسامبر 3, 2009 | مسعود دوست داشتن در حال بارگذاری... مرتبط
یه جورِ خوشحال انگیزِ خوبی ام الان، واسه پیدا کردن و خوندنِ بلاگِ تو. از سرچِ کریستین بوبن رسیدم به بلاگت…یادم باشه ازش تشکر کنم…هوم! پاسخ
خوشحالم و ممنون از کریستین بوبن… یادش بخیر بک دوره ای داشتم با دیوانه بازی و ایزابل بروژش… اما از یک جایی به بعد دیگر دوستش نداشتم. پاسخ
اووووووووم …جای خوبیه…
یه جورِ خوشحال انگیزِ خوبی ام الان، واسه پیدا کردن و خوندنِ بلاگِ تو.
از سرچِ کریستین بوبن رسیدم به بلاگت…یادم باشه ازش تشکر کنم…هوم!
خوشحالم و ممنون از کریستین بوبن… یادش بخیر بک دوره ای داشتم با دیوانه بازی و ایزابل بروژش… اما از یک جایی به بعد دیگر دوستش نداشتم.
جای من توی اون آلاچیق ِ کنار دریا خالی بوده
بله شما آنجا خاطره می نویسید و ما هم اینجا دلمان می سوزد.
به هر حال خوش بگذرد.
ممنون…
خوش بگذره. جاي خوشگليه. كلي مناسبه براي اين كه دل امثال من را بسوزوني
محمود آباد نیست اینجا؟ دلم واسه همچین آرامشی تنگ شده!
چرا… خودشه
فوق العادست
به به عجب جایه . آقا خوش به حالت . ولی میرفتی بیرون هواخوری که بهتر ثبت خاطراتت بود .
ولی ثبت خاطرات بعد از ناهار با دوستان بیشتر حال میده.